|
اي کساني که مامور دفن من هستيد ;
وقتي که منمرحوم شدم مرا در تابوت سياهي ,
که تاريک تر از تاريکي هاست قرار دهيد ..
چشمانم را باز بگذاريد تا همه بدانند ;
که هنوز چشم به راهش هستم ..
دستانم را از تابوت بيرون بگذاريد تا همه بفهمند ;
به آنچه که ميخواستم نرسيدم ..
بر روي قبرم بوته اي از گل بکاريد تا در بهاران بوي يار دهد ..
بر روي قبرم صليبي از يخ قرار دهيد تا به جای کسی برایم گريه کند ;
چون کسی برایم گريه نکرد ..
بر روي قبرم چيزي ننويسيد تا زود فراموش شوم و موهايم ;
را پريشان بگذاريد تا همه بفهمند که دست ,
نوازش بر سرم کشيده نشده است ...
نظرات شما عزیزان: [ جمعه 4 مرداد 1392
] [ 22:9 ] [ رضاخطر ]
|
|
[ طراحي : 9pars ] [ Weblog Themes By : 9pars ] |