|
اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري رد ميشي بر ميگرده نگات ميكنه، بدون براش مهمي اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري مي افتي برميگرده با عجله مياد به سمتت، بدون براش عزيزي اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري مي خندي برميگرده نگات ميكنه، بدون براش قشنگي اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري گريه ميكني باهات اشك ميريزه، بدون دوستت داره اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري با يكي ديگه حرف ميزني تركت ميكنه، بدون عاشقته
[ جمعه 13 دی 1392
] [ 22:58 ] [ رضاخطر ] خسته ام ازاین زندان که نامش زندگیست پس قشنگی های دنیا مال کیست ؟ باختم در عشق اما باختن تقدیر نیست ساختم بادرد تنهایی,مگر تقدیر چیست؟
ღ
[ پنج شنبه 12 دی 1392
] [ 19:27 ] [ رضاخطر ] آدمــه ديگه دلش ميخواد براي يکي تــــــــک باشه دلش ميخواد يکي فقط نــوشته هاي اون رو بــخونه دلش ميخواد يکي فقط به اون اِس اِم اِس بِــده دلش ميخواد يکي فقط نگَران حالِ اون بــشه دلــش ميخــواد اون يِــکي تـــــــــــــو بــاشي [ پنج شنبه 12 دی 1392
] [ 19:25 ] [ رضاخطر ] سالها بود که در مزار تنهاییم خفته بودم ناگاه با مشتی آب سرد برروی مزارم برآشفتم بوی چند شاخه گل مریم مشامم را نوازش داد از سالیانی احساس کردم نمرده ام! دختری سیاه پوش برسر مزارم فاتحه میخواند وجودم به لرزه افتاد او که بود؟؟ آیا او همانی بود که با دستانش مرا به قعر خاک تبعید کرده بود؟ خاطرات در برابرم صف کشیدند موهای خاک خورده ام را میان دستان استخوانی ام فشردم حفره خالی چشمانم لبریز از اشک شد احساس مرگ و زندگی بر قلبم چنگ میزد میان دلهره و تردید دختر سیاه پوش رفت ولی هنوز خاطراتی که در ذهنم بر آنها مهر باطل زده بودم در برابرم نقش می بستند آه چه غم انگیز بود خاطره روز مرگم [ پنج شنبه 12 دی 1392
] [ 19:11 ] [ رضاخطر ] دختر کوچولو:
چیکارم داشتی گفتی بیام اینجا؟ . . . . پسر کوجولو: میشه با پسرای دیگه بازی نکنی؟، آخـــــــــه من دوست دارم
[ پنج شنبه 12 دی 1392
] [ 1:9 ] [ رضاخطر ] عـشقم ...
اگـه يـه روز مـُـردم...
ديـدي تـابوتم روي شـونههاي مـَردمه!!!
ولـي نـميام پـاييـن به دل نــگـيريا!!!
حــــلال کـن!!!...
[ پنج شنبه 11 دی 1392
] [ 21:18 ] [ رضاخطر ] میدونی بهشت کجاست؟ یه فضای چند وجب در چند وجب بین بازوهای کسی که دوستش داری
[ چهار شنبه 11 دی 1392
] [ 21:14 ] [ رضاخطر ] عاشق هوس های عاشقانه ام..... [ چهار شنبه 11 دی 1392
] [ 21:12 ] [ رضاخطر ] دارو نداره من [ چهار شنبه 11 دی 1392
] [ 21:10 ] [ رضاخطر ] گفت: فال قهوه، فال تاروت، فال پاسور یا فال شمع؟؟ که مرا به “او” برساند…
[ دو شنبه 9 دی 1392
] [ 12:24 ] [ رضاخطر ]
تلخ ترین جمله ای كه بعد از مدتها عاشقی، ممكنه از زبان معشوقت
بشنوی ، اینه كه:
ما میتونیم دوستای خوبی برای هم باشیم!! [ دو شنبه 9 دی 1392
] [ 12:18 ] [ رضاخطر ] اين جمله رو شنيدی؟؟؟ "بچه ها شوخی شوخی سنگ مي انداختند ولي گنجشك ها جدی جدی ميمردند" نه، نشنیدی؟؟؟... مال كيه؟؟؟؟ اينش مهم نيس!! خواستم بگم: شوخی شوخی حرفايی ميزنی، كه جدی جدی دلم ميشكنه!!
[ دو شنبه 9 دی 1392
] [ 12:17 ] [ رضاخطر ] روزی اگر نبودم تنها آرزوی ساده ام این است:
زیرلب بگویی: یادش بخیر...!! [ دو شنبه 9 دی 1392
] [ 12:16 ] [ رضاخطر ] من شکستن نمیدانم ، ولی هر کس از کنارم گذشت شکستن را خوب بلد بود دلم را، عهدش را ، غرورم را ، کمرم را.. دلم را با نگاه سردش... و کمرم را با رفتنش...!!
[ دو شنبه 9 دی 1392
] [ 12:14 ] [ رضاخطر ] سکوت که می کنم می گویی خداحافظ... لطفا دیگرسکوت هایم را تفسیر نکن. اگر می توانستی انها را معنی کنی که کارمان به خداحافظی نمی کشید. ش [ دو شنبه 9 دی 1392
] [ 12:11 ] [ رضاخطر ] باران که بند بیاید تازه خاطره شروع می کند به چکه کردن...!! نمک روی زخم ست بارانی که بی تو ببارد!!
[ دو شنبه 9 دی 1392
] [ 12:10 ] [ رضاخطر ] بزرگ که می شوی غصه هایت زودتر از خودت قد می کشند دردهایت نیز همین طور غافل از آنکه لبخندهایت را در آلبوم کودکیت جا گذاشته ای شاید بزرگ شدن اتفاق خوبی نباشد
[ دو شنبه 9 دی 1392
] [ 12:6 ] [ رضاخطر ] میدونی بعضـی روزا دیگـــه نه خاطره ... نه بغــض ... نه اشک ... هیچ کدوم دردی ازت دوا نمی کنه ... می شینی و زل می زنی یه گوشه زانوهــاتو بغــــــل می کنی و با خــودت میگی: دیگه زورم نمی رسه
[ دو شنبه 9 دی 1392
] [ 12:2 ] [ رضاخطر ] گریه نکن پدر همین " نان حلال " که در دست داریمی ارزد به تمام سفره های رنگینحرامی که بعضی ها دارند ...این روزها نان حلال در آوردن عرضه میخواهد که تو داری پدرم ...دستت را میبوسم که نان حلال بر سر سفره ی با برکتت دیدم ...
[ دو شنبه 9 دی 1392
] [ 11:57 ] [ رضاخطر ] وقتی بغلش كردم ؛ تموم تنم لرزید !
[ دو شنبه 9 دی 1392
] [ 11:48 ] [ رضاخطر ] میـــدانـم خــدا ؛ یِک روز میــفهمی که خیلی دوستت دارم و آنـوقت بــا خـودت میــگویی :
[ دو شنبه 9 دی 1392
] [ 11:48 ] [ رضاخطر ] تازگیا مُد شده میگَــن:
[ دو شنبه 9 دی 1392
] [ 11:45 ] [ رضاخطر ] تو فقط قرار بگذار....
هرجای دنیا که باشی به دیدار تو خواهم آمد
چمدان خاطره ها را هم خواهم آورد!
[ دو شنبه 9 دی 1392
] [ 11:43 ] [ رضاخطر ] بعضی آدمها باید مثل جعبه ی سیگار برچسب هشدار داشته باشن!!
تا فراموش نکنی که دوست داشتنشونفقط برای تو ضرر داره…!!!
[ دو شنبه 9 دی 1392
] [ 11:40 ] [ رضاخطر ] [ دو شنبه 9 دی 1392
] [ 11:31 ] [ رضاخطر ] یک روز میرسد...
[ شنبه 7 دی 1392
] [ 14:44 ] [ رضاخطر ]
[ شنبه 7 دی 1392
] [ 14:43 ] [ رضاخطر ] مترسکی که سال های سال در یک مزرعه ایستاده و وظیفه اش را به خوبی انجام داده بود , یک روز از سوی خوشه ای گندم مورد این سوال قرار گرفت... " ای مترسک مهربان...من به نمایندگی از سوی تمام گندم زار , از تو تشکر می کنم که همه ی این سال ها مراقب بودی که پرنده ها ما را نخورند , اما یک سوال از تو دارم ؛ چرا قیافه ات همیشه اخمو و عبوس است؟" مترسک با ناراحتی آهی کشید و رو به دوست دیرینه اش گفت: زیرا من با انجام وظیفه ام , باعث شدم پرنده ای که عاشقش بودم , از گرسنگی بمیرد [ پنج شنبه 5 دی 1392
] [ 22:29 ] [ رضاخطر ] لحظه ی قشنگیه : [ پنج شنبه 5 دی 1392
] [ 22:21 ] [ رضاخطر ]
دختره از پسره پرسید:من خوشگلم؟
گفت:نه...
گفت:دوسم داری...؟!
گفت:نچ
گفت:اگه بمیرم واسم گریه میکنی؟
گفت:اصلا...
دختره چشماش پراز اشک شد.هیچ حرفی نزد...
پسره بغلش کردو گفت:
تو خوشگل نیستی... زیباترینی...
تورو دوست ندارم ...عاشقتم...
اگه بمیری برات گریه نمیکنم ...منم میمیرم [ پنج شنبه 5 دی 1392
] [ 21:59 ] [ رضاخطر ] |
|
[ طراحي : 9pars ] [ Weblog Themes By : 9pars ] |