|
همدم تنهایی شب های من ، اشک است و بس
مرهم زخم دل تنهای من ، اشک است و بس
گر نمیبینی غمی اندر نگاه خسته ام
آنچه میشوید غم از چشمان من ، اشک است و بس
[ سه شنبه 30 مهر 1392
] [ 23:57 ] [ رضاخطر ] تا به حال شده دوست داشتنت را قورت بدهی… ؟! لبخند بزنی… بی تفاوت باشی…؟ شده دلتنگی بپیچد به دلت،راه نفست راببندد،خفه ات کند… هی دستت برود سمت گوشی… برش داری… نگاهش کنی… پرتش کنی….. شده یک آهنگ برایت شود روحِ یک لحظه… بشود خاطره… و هر چه تکرار شود دیوانه ترت کند…؟ شده بروی همان خیابانی که با او رفته ای… چند متر جا را هی بالا و پایین کنی… اشک بریزی و… لذت ببری… همانقدر که آن روز لذت بردی…؟ شده قسم بخوری دیگر کاری به کارش نداری… اما یکهو در یک لحظه گوشی موبایل را برداری،پیغامی تایپ کنی… انگشتت برود سمت کلمه send… باز بشکنی ولغو کنی
هزار بار دیگر هم بشکنی اما باز با دست و دلِ شکسته،دوستش داشته باشی…؟ شده این همه عاشق باشی…؟!؟ [ سه شنبه 30 مهر 1392
] [ 23:54 ] [ رضاخطر ] میخواستم که بنویسم که عشق زیباست اما نوشتم جدایی چه سخت است میخواستم بنوسم دوستت دارم اما نوشتم دوستم بدار خواستم بنویسم زندگی با تو خاطره است اما نوشتم بدون تو از زندگی بیزارم…
[ سه شنبه 30 مهر 1392
] [ 23:46 ] [ رضاخطر ] بـــعضـــی وقـــتـــا دوســـتـــ دارمـــ کـــنارمـــ بـــاشیـــ مـــحکـــم بـــغـــلـــمـــ کـــنیـــ
بـــزاریـــ آرومـــ گـــریـــهـــ کـــنمـــ
راحـــتـــ بـــشـــم
بـــعد آهـــســـتهـــ تـــو گـــوشـــمـــ بـــگیـــ:
[ سه شنبه 30 مهر 1392
] [ 23:41 ] [ رضاخطر ] [ سه شنبه 30 مهر 1392
] [ 23:32 ] [ رضاخطر ]
همیشه دلم میخواست عشق و تو چشمات ببینم تو بگی دوستم داری، منم برا تو بمیرم همیشه دلم میخواست دستاتو آروم بگیرم تو بشی همدم من ، کنارتو جون بگیرم همیشه دلم میخواست معشو قه ی دلم باشی طعم شیرین لباتوروی لبهام بپاچی همیشه دلم میخواست فانوس راه من بشی من یه مجنون ، تو یه لیلی واسه ی دلم بشی همیشه دلم میخواست اشک چشامو ببینی یه بارم تو جای من برای این دل بمیری همیشه دلم میخواست قلبمو قربونت کنم همه ی زندگیمو فدای چشمونت کنم همیشه دلم میخواست بشی تو صاحب دلم کاش نمی گفتی بهم ، فقط واست مسافرم همیشه دلم میخواست خواب چشماتوببینم کاش نمی گفتی بهم ، دیر شده و باید برم همیشه دلم میخواست بشینی تو کنار من واسه یک بارم شده ، شبها بیای به خواب من همیشه دلم میخواست قلب تو مال من باشه اما نه قسمت نشد ، خدانگهدارت باشه [ سه شنبه 30 مهر 1392
] [ 23:22 ] [ رضاخطر ] بر روی سنگ قبرم ننویسید که نامش رضا بود.....بنویسید نامش دیوانه بود بر روی سنگ قبرم ننویسید که عاشق بود............بنویسید اخلاقش بچه گانه بود بر روی سنگ قبرم ننویسید که چه رنجهایی تحمل کرد........بنویسید دروغگو بود بر روی سنگ قبرم ننویسید که در جوانی مرد..........بنویسید پیر شده بود پیر جوانی بر روی سنگ قبرم ننویسید که تنها بود.........بنویسید بهترین دوستش تنهایی بود بر روی سنگ قبرم ننویسید که عشق در وجود او بود.....بنویسید وجود او عشق بود بر روی سنگ قبرم ننویسید که عاشق باران بود........بنویسید باران موثر ترین داروی او بود بر روی سنگ قبرم ننویسید که کم تحمل بود..........بنویسید مشکلاتش بیش از اندازه بود بر روی سنگ قبرم ننویسید که روزهای آخر غمگین بود......بنویسید شاد بود که مرگش فرا رسیده بود بر روی سنگ قبرم ننویسید که عاشق شاهنامه بود....بنویسید عاشق سهراب بود که در مظلومی مرد بر روی سنگ قبرم ننویسید که از دوری یار مرد.........بنویسید از عشق یار مرد بر روی سنگ قبرم ننویسید که روز تولدش مرد......بنویسید هرگز متولد نشد اگر روزی آمدید بر سر قبرم........برای من شاخه گلی رز بیاورید اگر روزی آمدید بر سر قبرم.......برای من شعر عاشقانه بیاورید اگر روزی آمدید بر سر قبرم....................................اوف K [ سه شنبه 30 مهر 1392
] [ 22:48 ] [ رضاخطر ] چه قدر دوست داشتم تمام دلتنگي هاي اين روز ها را با كسي تقسيم مي كردم ، و يا كسي بود براي گوش دادن و درد دل كردن ، بماند كه آنقدر فاصله زياد شده كه هرچه فرياد مي زنم گويا صدايم را نه تو مي شنوي و نه هيچ كس ديگر [ یک شنبه 28 مهر 1392
] [ 22:43 ] [ رضاخطر ] اینکه نامـــــــــــش
[ یک شنبه 28 مهر 1392
] [ 22:31 ] [ رضاخطر ] یک پرستار استرالیایی، بزرگترين حسرت آدمهاي در حال مرگ را جمع آوري كرده و پنچ حسرت كه بيشترين آنان مشترك بوده را منتشر كرده است. نخستين حسرت: كاش جرأتش را داشتم طوري زندگي ميكردم كه مي خواستم، نه آنطور كه ديگران توقع داشتند.... دومين حسرت: كاش اين قدر سخت كار نمي كردم.... سومين حسرت: كاش شجاعتش را داشتم كه احساساتم را با صداي بلند بيان كنم.... چهارمين حسرت: كاش رابطه هايم را بادوستانم حفظ مي كردم... پنجمين حسرت: كاش شادتر مي بودم... [ یک شنبه 28 مهر 1392
] [ 22:24 ] [ رضاخطر ] زندگي
يعني مخفيانه گريستن
ديوانه وار عشق ورزيدن
عاقبت هم در حسرت آنچه دل ميخواهد و
منطق نمي پذيرد سوختن...........!!!!!!!!!!!!!!!
[ یک شنبه 28 مهر 1392
] [ 22:4 ] [ رضاخطر ] همیشـه با کسی درد و دل کن ک دو چیز داشته باشه
یکیــــــ "درد" دیگریـــــ "دل"
غیر از اینــــ باشـهــ بــــ تــو میـخنـده
[ یک شنبه 28 مهر 1392
] [ 20:36 ] [ رضاخطر ] ...شبیه برگ پاییزی پس از تو قسمت بادم خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت ازیادم خداحافظ واین یعنی در اندوه تو میمرم در این تنهایی مطلق که می بندد به زنجیرم وبی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد وبرف نا امیدی ب سرم یکریز می بارد چگونه بگذرم از عشق و از دلبستگی هایم؟ چگونه می روی با اینکه می بینی چه تنهایم؟ خداحافظ ،تو ای همپای شب های غزل خوانی خداحافظ، به پایان آمد این دیدار پنهانی خداحافظ، بدون تو گمان کردی که میمانم خداحافظ، بدون من یقین دارم که میمانی
[ شنبه 27 مهر 1392
] [ 15:26 ] [ رضاخطر ] میان مرغان مهاجر آن که در انتهاست شاید ضعیف ترین باشد ... شاید امّا ... دل بسته ترین است ... [ شنبه 27 مهر 1392
] [ 15:25 ] [ رضاخطر ] دنیا را بد ساخته اند ، کسی را که دوست داری ، دوستت ندارد
کسی که تو را دوست دارد ، تو دوستش نداری
اما کسی را که هم تو دوست داری و هم او تو را دوست دارد
به رسم و آیین زندگانی بهم نمی رسند .
و این رنج است و زندگی یعنی این . [ شنبه 27 مهر 1392
] [ 15:23 ] [ رضاخطر ] [ شنبه 27 مهر 1392
] [ 15:22 ] [ رضاخطر ] زيباترين تصويري که درزندگانيم ديدم نگاه عاشقانه ومعصومانه توبود
زيباترين سخني که شنيدم سکوت دوست داشتني توبود
زيباترين احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود
زيباترين لحظه زندگيم لحظه با تو بودن بود
زيباترين انتظار زندگيم حسرت ديدار توبود
زيباترين هديه عمرم محبت توبود
زيباترين تنهاييم گريه براي توبود
زيباترين اعترافم عشق توبود
[ شنبه 27 مهر 1392
] [ 15:19 ] [ رضاخطر ] مهم نیست که پستام دیگه مخاطب خاص نداره مهم اینه که تا دلت بخواد همدرد دارم... که دردمو میفهمن [ شنبه 27 مهر 1392
] [ 15:17 ] [ رضاخطر ] سلامتی اون دختری که وقتی فهمید عشقش پول نداره گفت: ♥♥ دوست دارم پیاده راه بریم ♥♥ سلامتی دختری که عاشق پاهای پیاده عشقش بود
چون ماشین نداشت!
سلامتی دختری که اگه هر جا بدونه عشقش رفت جای خالیشو
کنارش حس کرد!
سلامتی دختری که دنباله ماشین ، ملک پدری و
قیافهعشقش نبود!
سلامتی دختری که در هر شرایطی عشقشو تنها نذاشت!
سلامتی دختری که عشقشو وسیله ندید برای بازی!
سلامتی دختری که رو عشقش حساس بود!
سلامتی دختری که با لبخند عشقش دل گرم می شد!
به سلامتی اون دختری که گفت “درسته ماشین نداره امادوستم که داره”
[ پنج شنبه 25 مهر 1392
] [ 22:57 ] [ رضاخطر ] یه روزخودمو دلم عاشقه یکیيودلش شدیم! ولی اون خودمودلموازخودشودلش روند! دیروز بایه دسته گل اومده بود دیدنم با یه نگاه مهربون... بااون نگاهی که سال هاآرزوشو داشتمو ازمن دریغ می کرد گریه کردوگفت دلش برام تنگ شده ولی من فقط نگاش کردم چون کاردیگه ای نمیتونستم بکنم! فقط وقتی رفت سنگ قبرم
ازاشکاش خیس شده بود
رو سنگ قبرم بنویس اینجا مجال گریه نیست، هرکی می خواست گریه کنه بهش بگید اون دیگه نیست... [ پنج شنبه 25 مهر 1392
] [ 22:50 ] [ رضاخطر ] مرد کسی یه که :
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺗﻨﺶ ﺑﺎﺷﻪ
ﺁﺳﺘﯿﻨﺎﺵ ﺭﻭ ﺗﺎ ﻣﭻ ﺗﺎ ﺑﺰﻧﻪ
ﺟﯿﻦ ﯾﺎ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﺪﺍﺭه
ﺍﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻤﯿﺰ ﺑﺎﺷﻪ
ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮ ﺧﻮﺏ ﻭ ﻣﺮﺩﻭﻧﻪ ﺑﺪه
ﻧﻪ ﺯﯾﺎﺩ ﻧﻪ ﮐﻢ ﺗﻪ ﺭﯾﺶ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ
یه اخم خاصی رو صورتش باشه وچشماش پاک باشه و هرزه نره
ﻣﻮﻗﻊ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺳﺮﺵ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﺎﺷﻪ
ﻣﺤﺮﻡ ﻭ ﻧﺎ ﻣﺤﺮﻡ ﺣﺎﻟﯿﺶ ﺑﺎﺷﻪ
اگه تموم مشکلات بهش فشار آورد ،خدا و نماز روزش ترک نشه
ﺟﻨﺒﻪ ﺣﺘﯽ ﺑﻮﺳﯿﺪه ﺷﺪﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ
ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ ﺣﺲ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ
ﺯﯾﺮ ﺩﺳﺘﺎﺕ ﻧﺒﻀﺶ ﺑﺰﻧﻪ ﻭ ﮔﺮﻡ ﮔﺮﻡ ﺑﺎﺷﻪ
ﻣﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﻪ !
ﺗﺎﻓﺘﻪ ﯼ ﺟﺪﺍ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﻧﺒﺎﺷﻪ
ﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ
ﻫﺮ ﭼﯽ ﻫﺴﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎﺷﻪ
از اول مردونه رو پای خودش واسته و از صفر شرو کنه
اهل کار و آچارفرانسه باشه
ﺧﺎﮐﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻪ
نون حلال سر سفرش بیاره
تمام تلاششو واسه رسیدن به عشقش بکنه
خوش غیرت باشه و سریع جا خالی نکنه واسه دیگران ،
مردونه پای خوشبخت کردن عشقش واسته
خوش اخلاق و ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻣﺎ ﻟﻮﺱ ﻭ ﻧﻨﺮ ﻧﺒﺎﺷﻪ
ترسو و بزدل نباشه از سوسک و مارمولک نترسه
ﺁﺭه ﻣﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﻪ !
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﯽ
ﻓﻘﻂ ﮔﻮﺵ ﮐﻨﻪ ﻭ ﻧﮕﺎﺕ ﮐﻨﻪ
ﻧﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻪ، ﻧﻪ ﻣﻨﻢ ﺑﺎﺷﻪ
ﺣﺮﻑ ﮐﻪ ﺑﺰﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﺧﻮﺏ ﺑﺰﻧﻪ
احساساتی باشه اما حرف حساب و منطقی بزنه
ﻧﺼﯿﺤﺖ ﻧﮑﻨﻪ ﺍﻣﺎ ﺭﺍه ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﻪ
به حرفاش عمل کنه و رو حرفاش واسته
ﺯﺑﻮﻥ ﺑﺎﺯ ﻭ ﭼﺎﭘﻠﻮﺱ ﻧﺒﺎﺷﻪ
ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ ﻭ ﺻﺎﺩﻕ ﺑﺎﺷﻪ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﮕﻪ
ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﺶ ﺑﺎﺷﻪ
ﮐﻼ ﺑﮕﻢ ﺩﺭﺩ ﺭﻭ ﺑﺸﻨﺎﺳﻪ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺩﻝ ﺑﺎﺷﻪ
ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ ﺍﻃﺮﺍﻓﺶ ﻫﻤﻪ ﺗﻮﺟﻬﺶ ﺑﻪ ﺗﻮﺑﺎﺷﻪ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻨﺪه ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝﺑﺎﺷﻪ
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻐﻠﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺍﻣﻦ ﺍﻣﻦ ﺑﺎﺷﻪ
وقتی سرتو گذاشته روی سینش ببینی داره قلبش تند تند میزنه
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺒﻮﺳﺘﺖ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻟﺶ ﺑﺎﺷﻪ
ﺭﺍه ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺲ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺷﺘﻪ
باهاش احساس امنیت کنی و تکیه گاهت باشه
ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺷﻤﺎ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺭﻭ ﺩﯾﺪ ﺣﺴﻮﺩی کنه ازعشقتون
ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﮐﻨﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻫﺴﺘﯽ
وقتی پرسیدن این کیه سینه سپر کنی بگی
این مــــــــــرد مــــــنـــه
این هـــــــــــــمــــــــــه زندگی منه
ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺮﺩ ﺩﻧﯿﺎﺕ ﺑﺎﺷﻪ........
ﺧﻼﺻﻪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﻪ [ پنج شنبه 25 مهر 1392
] [ 21:38 ] [ رضاخطر ] تنها باشي
[ چهار شنبه 24 مهر 1392
] [ 20:19 ] [ رضاخطر ] دوست می دارمـش ...امـّـا...
می تـرسم بـگویــم و بگـویـد : ” مرسـی!! یــا بگویـد بـه این دلـیـل و آن دلـیـل دوسـتـم نـدارد... یــا چـه می دانـم... مثـل خیـلیـهـا بگـویـد لیـاقـتـم بـیـشـتـر از این حرفـهاسـت... می تـرسـم از اینــکـه هـرچـیـزی بـگویـد جُـز: مــَــن هـم دوسـتت دارم...
[ چهار شنبه 24 مهر 1392
] [ 20:18 ] [ رضاخطر ] اگرچه آرزوي آسمان شدن دارم به خاك سرد زمين الفتي كهن دارم نشد نظاره كنم آسمان آبي را كه ديده در گرو سبزي چمن دارم خيال كندن كوهي بزرگ در من نيست كجا اراده ي فرهاد كوهكن دارم؟! غريب عشقم در كنج خانه خود نيز غريبه وار غم دوري از وطن دارم دلم پر است اگر گوش جان سپاريدم به قدر طي شدن سالها سخن دارم حراج كرده ام احساس خويش را... مردم! دل شكسته اگر ميخريد... من دارم نميخرند... من ــ اين برده فراري ــ را كه داغ عشق تو بر جاي جاي تن دارم به لب ميار سخن از لباس بهبودي!! من آرزوي به تن كردن كفن دارم *مهدي عابدي*
[ پنج شنبه 18 مهر 1392
] [ 19:52 ] [ رضاخطر ] شعر من بغضيست از جنس بغضي فرو خورده آه و افسوس حبس شده دردهاي ناگفته ... حرفهاي ناگفته ... واژه هاي مبهم شعرم اشكهاي من است كه از دلم برخواسته و بردفترم چكيده ميشود شعر من جاييست كه من خوده منم بي نقاب و بي پرده خالي از هرنام وننگ به دور از دنياي آدمها شعر من دنياي من است كه به تو تقديمش ميكنم به تويي كه با من غريبه اي ولــــــــــي با غربت اين روزهايم آشنايي شعر من ...
[ پنج شنبه 18 مهر 1392
] [ 19:51 ] [ رضاخطر ] [ پنج شنبه 18 مهر 1392
] [ 13:44 ] [ رضاخطر ] [ پنج شنبه 18 مهر 1392
] [ 13:23 ] [ رضاخطر ]
|مینویســم| برای خودم
برای دلم ، |برای| یکی که
|غریبه| بود ،آشنا شد
عــادتـ شد، |عشق| شـد
|هستی| شـد، روزگـار شـد
عزیز|شـــد|
[ سه شنبه 16 مهر 1392
] [ 16:56 ] [ رضاخطر ] مردها را..
با سبیل هایشان میشناسند
با قطر بازوهایشان
با کلفتی صدایشان
با جیب های خالی یا پُرشان
با کفش های کهنه یا اتومبیل آخرین مدلشان
اما کسی...
مرد ها را با قلبشان نمیشناسد
قلبی که پشت غرور مردانگی شان پنهان شده
قلبی که بزرگتر از قلب کوچک شماست
قلبی که می افتد از دست ظریفی
قلبی که میشکند آرام و بی صدا
و صدای شکستنش پشت صدای مردانه شان
به گوش هیچ ظریفی نمیرسد...
[ سه شنبه 16 مهر 1392
] [ 16:37 ] [ رضاخطر ] امــــــــــــــــــان ازخنده ای که ...
وسطش ...
بـغــــــض کـنــــی ...!!
[ سه شنبه 16 مهر 1392
] [ 16:36 ] [ رضاخطر ] چه زیبــا می گفت مترسک... وقتی نمی شود رفت, همین یک پا هم اضافیست... [ دو شنبه 15 مهر 1392
] [ 21:52 ] [ رضاخطر ]
امروز روز تولدم بود يعني 12 مهر
طبق معمول هيشكي يادش نبود امروز تولدمه
تولدم مبارک
ولي يه نفر يه روز مونده به تولدم تبريك گفت(ازبچه هاي انجمن) يه نفرم لحظه هاي آخرتبريك فرستاد(بهترين دوست قديميم) يه نفرم كه چندين روزه كه هلاكه كه تولد داداشمهايول بهش كلا ازهرسه تاشونم ممنونم كه به يادم بودن مخصوصا خواهر كوچولوي خودم كه هميشه به فكرمه
مثل هميشه انتظارشو نداشتم كسي تبريك بگه حتي ازاونايي كه براشون تولد گرفتم ازاوناهم توقع نداشتم جشنمم عمدا نصف شبي گرفتم تا هركي تبريك نگفته خودشو برسونه كه كسي نرسيد
اینم کیک...مهموناي عزيز بخورين نوش جونتون
حالا دسسسسسسسسسسسس!
دس !دس! دس !
حالا1 2 3
به به چه تولدي شده جاي خيلي ها خاليه ها كاش شماهم ميومدي وحال ميكردي
حيف شد مهموني روازدست داديد مهمونيي يك نفره با اين همه تجملات هه هه
تولدم مبارك تولدم مبارك
تولدممبارک
بيايين اينم شمايي بخورين كه عقب موندين از جشن
[ شنبه 12 مهر 1392
] [ 23:53 ] [ رضاخطر ] [ جمعه 12 مهر 1392
] [ 20:12 ] [ رضاخطر ]
بر روی سنگ قبرم ننویسید در جوانی مرد بنویسید پیر شده بود پیر جوانی بر سنگ قبرم بنویسید خسته بود بر سنگ قبرم بنویسید شیشه بود بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود بر سنگ قبرم بنویسید این درخت بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر [ جمعه 12 مهر 1392
] [ 20:10 ] [ رضاخطر ] یـادَت بــآشــَــد : [ پنج شنبه 11 مهر 1392
] [ 15:50 ] [ رضاخطر ] عیب نداره ... و دلش برات تنگ میشه !
[ پنج شنبه 11 مهر 1392
] [ 14:3 ] [ رضاخطر ] آدمهایی که طعم شکست رو حس کردن
[ پنج شنبه 11 مهر 1392
] [ 14:2 ] [ رضاخطر ] مرد هم قلـــ♥ــب دارد....
[ پنج شنبه 11 مهر 1392
] [ 13:52 ] [ رضاخطر ] گـاهــی وقتــا تــوی رابـطه هــا باید بری....... [ پنج شنبه 11 مهر 1392
] [ 13:48 ] [ رضاخطر ] چقدر خسته واسه کسی که همه وجودتو میدی براش بفهمی همه وجودش ماله یکی دیگس... [ پنج شنبه 11 مهر 1392
] [ 13:43 ] [ رضاخطر ]
|
|
[ طراحي : 9pars ] [ Weblog Themes By : 9pars ] |